۱۵ مرداد ۱۳۹۳

گفتگوی ایمنا با نوید شاه نشین به بهانه نمایشگاه اخیرش در گالری تکش

خبرگزاری ایمنا: هنرمندانی هستند که هنر را بدون فلسفه یک کاردستی و اسباب بازی صرف می دانند. آنها معتقدند ارتباط تنگاتنگ فلسفه با هنر را نمی توان انکار کرد و با این نوع نگاه در پروسه خلق اثر هنری قرار می گیرند.
نوید شاه نشین نیز هنرمند جوانی است که برگرفته از دغدغه های فلسفی و تاملش در فلسفه هگل و آگامبن دست به قلم برده و ذهنیاتش را در تابلوهای نقاشی اش متبلور کرده است. او سعی کرده با ذهنی چالش گر به جستجو و جدل با تاریخ و بازی های مختلفش برود؛ چه آنجا که سخن از عشق و فناپذیر بودنش به میان می‌آید چه وقتی با تابلوهای کوچکی که شبیه نسخه های خطی اند معناها را می زداید و انگشت اتهام به سوی تاریخ می گیرد. به بهانه برگزاری این نمایشگاه در نگارخانه تکش با او به گفتگو نشستیم.


ایده تبدیل شدن دغدغه فلسفی مجموعه ی «ذهن سوم: جدل» از کجا آمد؟
قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که ما در مقام  آفرینش اثر هنری، از منطق عبور نمی کنیم، بلکه در این راستا از تخیل و تأمل عاطفی بهره می گیریم.
نقد و تجزیه و تحلیل اثر هنری محصول دوره ی مدرن است؛ برخی خود آفریننده نیستند، اما تحلیل هایشان منجر به ارتقای اثر هنری خواهد شد. در ضمن هر چه یک اثر هنری تفسیر پذیرتر باشد ماندگارتر است. بنابر این نباید خود هنرمند، بیش از حد در مورد اثرش برای مخاطب توضیح بدهد، چرا که این امر نوعی از دیکته کردن و خط دهی را برای آن اثر به همراه خواهد داشت. باید مخاطب را در درک و تفسیر اثر آزاد گذاشت، تا خود متناسب با درونیات، تجارب، زندگی شخصی  و فلسفه ی ذهنی اش از اثر بهره گیرد.
-به نظر خودت مخاطب این آثارت چه کسی است و اصلا در روند خلق اثر چه قدر به مخاطب فکر می کنی؟
نباید فراموش کرد که اولین مخاطب هر اثری خود هنرمند و خالق آن اثر است. هنرمند به ویژه در زمینه ی فاین آرت، نمی تواند در ابتدای پروسه ی خلق اثرش به مخاطب فکر بکند، این امر باز دارنده است. بلکه فقط به بیان خویشتن می پردازد و چون خویشتن منِ نوعی، خود- بخشی ازاین اجتماع و جامعه  است و آمیخته با دغدغههای جمعی است، در نتیجه مخاطبان خاص خود را پیدا خواهد کرد. اگر در روند خلق اثر هنری به مخاطب فکر شود، آن اثر دچار شعارزدگی خواهد شد و تاریخ مصرف آن اثر خیلی زود فرا خواهد رسید. به عنوان مثال حافظ شعری گفته و حالاتی را بیان کرده و مانده و هزاران هزار شاعر دیگر هم از زمان حافظ چیزهایی گفته اند و نمانده اند. تفاوت شعر حافظ با اشعار شعرای دیگر در این است که به تعداد معدودی مخاطب در دورانی خاص فکر نکرده، به همین دلیل اشعارش فراتر از زمان خویش رفته و در زمان جاری است و هر دوره، مخاطبان خاص خود را می یابد و هر مخاطب بسته به حالات درونی خویش است که برداشت هایی از آن دارد و تازه نسبت به تعداد مخاطبان می تواتد، آن بیان تغییر کند و تفاسیر متعددی را در بر بگیرد و احتمالا یکی از دلایل اینکه مردم بر دیوان حافظ تفأل می زنند هم، همین است.

-شما اشاره کردید که «اولین مخاطب اثر هنری خود هنرمند و خالق آن اثر است.» حال می خواهم بپرسم که  به عنوان اولین مخاطب آثارتان چه برداشت ها و تحلیل هایی از مجموعه ی «ذهن سوم: جدل» دارید؟
البته این کار، وظیفه ی منتقد است که متاسفانه ما  از کمبود آن رنج می بریم.خوب به دلایلی که به آن ها اشاره کردم ترجیح بر آن بود که خودم در مقام مفسر بر آثارم وارد نشوم ولی مثل اینکه چاره ای هم نیست؛ اگر من مخاطب آثارم فرض شوم با توجه به دغدغه های امروزم، احتمالا نوعی دیالکتیک و جدل را در آثارم می بینم که شاید به نظر هگل و منطق دیالکتیکش نزدیک باشد. هگل معتقد بود که پویایی و و ادامه جهان هستی بر گرفته از «وحدت ضدیتها است» تضادها و تناقض ها هستند که به جهان هستی پویایی می بخشند. حال اگر بپذیریم که «هر انسان دنیایی است» مجموع تمام این تضاد ها در درون تک تک ما نیز وجود دارد؛ ربطی هم ندارد در دوران کلاسیک، مدرن و یا پسا مدرن زندگی کنیم، هر چند که در ارتباط با دنیای اطراف و در  دوران های مختلف شدت و جنس این تضاد ها متفاوت خواهد شد، ولی کم و بیش خواهد بود. حال گفتمان این تضاد ها منجر به نوعی جدل درونی می شود و این امر هر لحظه در ما ادامه دارد و و عامل پویایی هر انسان هم همین است.حال منِ مخاطب با توجه به جدال های درونی ام برداشت هایی از این آثار می کنم. همچنین این آثار را شاید بتوان با نظرات جورجو آگامبن ، فیلسوف معاصر ایتالیایی در مورد «معاصر بودگی» تطبیق داد.
-چرا جدل در تابلوهای نقاشی منعکس شد و سراغ قالبهای جدیدتر هنری مثل ویدئوآرت، چیدمان و ...نرفتی؟
خوب احتمالا من اگر در قالب مثلا ویدئوآرت هم کار می کردم آن وقت می شد پرسید، چرا از قالب نقاشی، عکاسی و ... استفاده نکردی.باید توجه داشت که نقاشی در تاریخ نفوذ زیادی دارد و همچنین من در این برحه از زمان بیشتر بر روی نقاشی تجاربی را اندوخته ام و معتقدم همچنان نقاشی قابلیت های بیانی نا مکشوف بسیاری را در خود حمل می کند . مثلا می توان کارهای کوچکترم را در این مجموعه جایی در مرز نقاشی و هنر مفهومی قرار داد. البته شاید در آینده سعی کردم در زمینه های بیانی دیگر هم تجاربی کسب کنم.
-ما در این نمایشگاه با 12 تابلوی دو لَتهای مواجه ایم که انگار نوعی نظم به نمایشگاه بخشیده است، چرا همه کارها دو لت هستند؟
البته یکی از آثار در این مجموعه دو لت است و ما بقی را می توان گفت دو بخشی که این دو بخش


اصولا لازم و ملزوم همدیگرند برای پیش بردن آن جدل .

- در بیشتر آثار به ویژه آثار کوچک تر که به نسخ خطی و تاریخی شبیه است، ما با نوعی استفاده از حروف و واژه ها در اشکال و صورت های متنوع مواجه ایم که به طور جزیی ما را به معنای خاصی نمی رساند ولی در کلیت نگاه و مفهوم آثار تاثیرگذار است. آیا به دنبال آن بوده ای که معنای خاصی از این آثاراستخراج شود؟
اتفاقا برعکس به دنبال آن بوده ام که معنا و مفهوم را از آن ها بزدایم و واژه ها را عاری از معنا کنم.بهتر است موضوع را اینگونه باز کنم. ما در الفبای فارسی 32 حرف داریم که از آن ها بی نهایت معنا و مفهوم استخراج می شود و به خاطر نحوه و ترتیب چینش آن هاست که این مفاهیم تغییر می کند. حال اگر در ریتم چیدمان این واژه ها و متون از هم گسیختگی و گسست ایجاد شود، کل معنا و مفهوم دستخوش تغییر می شود و به چالش کشیده خواهد شد و آن متن و واژگان از معنا تهی شده، تنها چیزی که می ماند ماده است که اتفاقا با فرم کلی این آثار به خصوص آثار کوچکترم در تناقض است، زیرا فرم کلی این آثار مخاطب را به یاد نسخ  خطی می اندازد . نسخ نفیس خطی هم در گذشته به اعتبار معنا و مفهوم ویژه و خاص و ارزشمندشان تبدیل به نسخ نفیس خطی می شدند و ارزش گذاری می شدند. این آثارم به ویژه آثار کوچکتر از دور مخاطب را برای روبرو شدن با معنای ارزشمندی فرا می خواند ولی وقتی مخاطب نزدیک می شود و کنکاش می کند بر خلاف فرم ظاهری این آثار با یک متن متشکل از تایپ های سرد و سربی و بی روح پاره پاره شده مواجه می شود و رابطه ای متناقض را از اثر استنباط می کند.ضمن اینکه از منظری دیگر، این پاره پاره شدن خود می تواند استعاره ای از هم گسیختگی کل تاریخ حقیقی باشد که پاره پاره شده و به دست ما رسیده، چرا که تاریخی که ما پیش رو داریم همواره به دست فاتحان ثبت شده است .


-ذهنیت کیوان قدرخواه در «پریخوانی ها» را تا چه حدی با دغدغه خودت نزدیک دیده ای . آنچنان که در استیتمنت نمایشگاه نیز از آن بهره برده ای؟ فکر می کنی این شاعر معاصر اصفهان تا چه حد به این دغدغه های فلسفی گرایش داشته است؟
به نظر من مرحوم کیوان قدرخواه یک شخصیت برجسته با دیدگاه های بسیار درونی و شاخص بوده که متاسفانه کمتر شناخته شده و من در مقامی نیستم که بخواهم در مورد ایشان و افکارشان ابراز نظر کنم؛ تنها از دید یک مخاطب ساده می توانم دیدگاهی داشته باشم که احتمالا برداشتم منطبق با دغدغه های شخصی خودم است . من در «پریخوانی ها» با نوعی بازخوانی تاریخ آن هم از منظر اسطوره ای مواجه ام که با دیدگاه خودم آن را نزدیک دیدم، هرچند نه قطعی، چون نتوانستم به طور دقیق بفهمم موضع ایشان نسبت به تاریخ ، دیدگاهی خطی است یا غیر خطی. اما همین بازخوانی تاریخ برای من با ارزش است.
-دغدغه چشم دوختن به تاریکی های دوران و تاریخ و بیان جسورانه آنچه بیان نشده را از «جورجو آگامبن» داری.به نظرت راه رسیدن به این تاریکی ها و قسمت های مغفول تاریخ از کجا حاصل می شود؟
ما اگر بپذیریم که تاریخ مکتوبی که به ما رسیده است همواره به دست فاتحان نوشته شده و تاریخی است پر از گسیختگی و گسست نسبت به واقعیت و تاریخ همواره همان چیزی پنداشته می شود که ثبت شده، بنابر این می توان از تاریخ دیگری هم سخن به میان آورد ، تاریخی تاریک، مکتوم و از دست رفته که بر کل تاریخ اثر گذارده  و هر روز در زیر غبار زمان پنهان می شود . آگامبن معتقد بود که بر خلاف تصور رایج معاصر بودن هرگز به مفهوم روزآمدی در استفاده از موضوع ها و مدیوم ها نیست، بلکه دقیقا به مفهوم فاصله گرفتن از زمان کنونی است برای آشکار کردن نقاط تیره و از دست رفته ی تاریخ و جوش دادن آن به زمان حال؛ و به قول والتر بنیامین: «احضار امیدهای از دست رفته ی تاریخ در زمان حال، برای آن که وضعیت عادی و پذیرفته ی کنونی به ورطه ای چالش بر انگیز و بحرانی فرو افتد» . پس از هنرمند با این دیدگاه اگر انتظار نرود که پیش گویی کند باید بتواند پس گویی! هایی در اثرش داشته باشدو من فکر کردم که چگونه می توان این کار را عملی کرد و به این نتیجه رسیدم که این امر از طریق رجوع به «ناخودآگاه» محقق می شود. زیرا من معتقدم که در حافظه ناخوآگاه هر شخصی کل تاریخ و تجارب زیسته ی بشریت نهفته است و با استفاده از همین نا خودآگاه به صورت آگاهانه می توان به این امر دست یافت.          







هیچ نظری موجود نیست: