تولد: سال ۱۳۲۲ تهران
ديپلم رياضی از دبيرستان دارلفنون ۱۳۴۲
ليسانس گرافيک از دانشکده هنرهای تزئينی ۱۳۴۸
فوق ليسانس نقاشی از دانشگاه ردينگ انگلستان ۱۳۵۷
تدريس در دانشگاه فارابی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹
۲۴ سال تدريس در دانشگاه هنر ( هنرهای تزئينی سابق )، دانشگاه آزاد
ديپلم رياضی از دبيرستان دارلفنون ۱۳۴۲
ليسانس گرافيک از دانشکده هنرهای تزئينی ۱۳۴۸
فوق ليسانس نقاشی از دانشگاه ردينگ انگلستان ۱۳۵۷
تدريس در دانشگاه فارابی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹
۲۴ سال تدريس در دانشگاه هنر ( هنرهای تزئينی سابق )، دانشگاه آزاد
نمايشگاه های انفرادی
تالار قندريز ۱۳۴۷
تالار قندريز ۱۳۵۲
تهران گالری ۱۳۵۳
انستيتو گوته، تهران ۱۳۶۳
گالری شيخ، تهران ۱۳۶۸
گالری گلستان، تهران ۱۳۷۰
گالری آريا، تهران ۱۳۷۲
گالری آريا، تهران ۱۳۷۲
گالری آريا، تهران ۱۳۷۸
تالار قندريز ۱۳۵۲
تهران گالری ۱۳۵۳
انستيتو گوته، تهران ۱۳۶۳
گالری شيخ، تهران ۱۳۶۸
گالری گلستان، تهران ۱۳۷۰
گالری آريا، تهران ۱۳۷۲
گالری آريا، تهران ۱۳۷۲
گالری آريا، تهران ۱۳۷۸
'گالریb21- امارات
گالری طراحان آزاد
حضور در آرت فر بینالمللی "هنر معاصر
برلین"2014
نمايشگاه های گروهی
بيش از سی نمايشگاه گروهی در گالری های ايران، انگلستان، ارمنستان
و عربستان
«ديدن چند كپي نقاشي با مداد رنگي از
يكي از بچههاي هم سن و سال خودم در دوران مدرسه تاثير عجيبي روي من گذاشت. فكر
كردم كه من هم ميتوانم چنين كاري بكنم و اين سرآغازي براي نقاشي كردن من شد. از
آن به بعد هر فرصت و امكاني كه دست ميداد را صرف نقاشي كردن ميكردم . آن سالها
پدر و مادرم جدا از يكديگر زندگي ميكردند و من و برادرم اجازه داشتيم روزهاي جمعه
به خانهي مادرم برويم. در نزديكي خانهي مادرم هنرستان كمالالملك بود كه كلاسهاي
آزاد نقاشي نيز داشت. آنجا ثبت نام كردم. استادم آنزمان مرحوم محمود اوليا از
شاگردان كمالالملك بود. براي طي مسير از منزل پدرم تا هنرستان دوبار بايد اتوبوس
عوض ميكردم. اما پول توجيبي من فقط كفاف يك مسير را ميداد و هميشه فاصله زيادي
را بايد پياده ميرفتم و اين كار را با عشق انجام ميدادم.»
ملكي چند ماهي بيشتر به كلاس نقاشي
نرفت و از آن به بعد را تا پايان دوران دبيرستان خودش به طراحي كردن پرداخت .
هنوز چند دفترچه طراحي از آن سالها به يادگار مانده است موضوعات طراحي شده در اين
دفترچهها ، اغلب همان موضوعاتي هستند كه هنر جويان مشتاق در ابتدا به آن ميپردازند:
طراحي از مردم كوچه و بازار، طراحي از چهره، اشيا و چند طراحي ذهني كه تلاش و
گرايش اوبه ساده كردن فرمها و پيكرههارا ميتوان تشخيص داد.
ملکی در سال1342 وارد دانشکده هنرهای تزئينی شد دوران
دانشجويي و فضاي نوگراي دانشكده هنرهاي تزئيني، بهعلاوه حضور همدورهاي يا همكلاسيهايي
نظير مرحوم رسائل، انواري، منوچهر صفرزاده، مهدي سحابي طبعاً نميتواند در
ذهنيت نوجوي او بدون تاثير باشد اگر چه خود او معتقد است كه اساتيد و روش آنها
در اين دوره كمترين تاثير را در او داشتهاند و تالار قندريز(۱) و بحثهاي روشنگرانهاي كه در آن صورت
ميپذيرفت ، بيشترين تاثير را در تحول اساسي شيوه كاري او داشته است.
از سال 1347 همکاری خود را با تالار قندريز آغاز
کرد.
ملکی که شيفته ساده کردن فرم ها و
پيکره ها در طراحی است تا سال ۱۳۵۳ تلاش خود را ادامه داد تا به سبک
انتزاعی کامل رسيد در نخستين نمايشگاه انفرادی اش در سال 1347 آثار کنده کاری خود را بر روی لينولئوم و چوب به نمايش گذاشت. در اين
دوره او تلاش داشت تا پيكرهها را كاملاً ساده كند. آنقدر ساده تا به انتزاع كامل
برسند. دفترچههاي طراحي اين دورهي او پر هستند از طراحيهايي كه جستجوهاي او را
در اين جهت نشان ميدهند، بسيار اتود ميزند و اصلاً نقاشيهاي خود را با همين
اتودها شروع ميكند. به تدريج با تنظيم روابط سطوح كه معمولاً در ميانهي كادر صورت
ميداد توتمها يا انسانوارههايي را تجسم بخشيد، كه سخت متكي به خود به نظر ميرسيدهاند.
نكته مهم ديگر در آثار اين دوره او پرداختناش به موضوع هويت است كه مسئله مطرح در
ميان هنرمندان اين زمان بود (اوج فعاليت نقاشان سقاخانه نيز در
همين زمان است). ملكي در رويكرد خود به مسئله هويت روش مستقلي را در پيش ميگيرد.
او از نقوش سنتي به شكل مستقيم كمتر بهره ميبرد. در عوض با توجه به ويژگيهايي
مثل قرينگي، بافت، نقوش هندسي گليم و جاجيم سعي كرده است به منظور
خود نائل شود.
در سال 1353 ملکی به انگلستان رفت و دو سال بعد
وارد دانشگاه ردينگ شد. و زیر نظر «تري فراست» نقاشی را ادامه داد.
« در اين دو سال بعد از چند
سالي كه كار نكرده بودم، شروع به انجام اتودهاي كوچك رنگي كردم. يك سال و نيم اولِ
آن هر كاري كه ميكردم به نتيجه نميرسيد تا اينكه شش ماه آخر يكباره كارها به
نتايج خوبي رسيدند و موفق از آب در آمدند. و اين دورهاي است كه روي نوارهاي افقي
تختههاي چوبي كار كردم .»(۲)
سال 1357 به ايران بازمی گردد و تا سال ۱۳۵۹ در دانشگاه تدريس ميكند. باوقوع
انقلاب فرهنگي، چندسالي دانشگاهها تعطيل ميشود. با بازگشايي مجدد آنها، دانشكده
هنرهاي تزئيني دانشگاه فارابي و چند دانشكدهي ديگر با يكديگر ادغام مي شوند و
«مجتمع دانشگاهي هنر» و مدتي بعد با نام «دانشگاه هنر» را شكل ميدهند بعد از
بازگشايي دانشگاهها، فرشيد ملكي با يكي دو سال تاخير، مجدداً به كار دعوت ميشود.
اغلب گالريهاي شخصي در اين مدت
فعاليت نميكردند و معمولاً نمايشگاهها شكل محفلي و دوستانه پيدا كرده بود. با
اين وجود فرشيد ملكي در سال ۱۳۶۳موفق ميشود اولين نمايشگاه انفرادي
خودش را بعد از بازگشت از انگلستان در انستيتو گوته برگزار كند. در آثار اين دوره
ملکی سعی داشته تا ريتم موسيقی ايرانی را به تصوير بکشد. آثار به نمايش درآمده در
اين نمايشگاه عبارت بودند از تعدادي از كارهاي وي در انگلستان بهعلاوه تجربههاي
تازهاي كه ادامه كارهاي او در دانشگاه ردينگ بود. ا ودر اين آثار به ريتم و
موسيقي ايراني توجه دارد و ميخواهد كه به نوعي اين ريتمها را به زبان بصري تبديل
كند
«من يادم هست كه به اصرار ميخواستم
كارهايم را به نمايش بگذارم و بر اين اعتقاد بودم كه نقاشهاي
مدرن مملكت ما بايد كارشان را بعد ازقلاب ادامه دهند و مطرح كنند و جا نزنند. من
به جرات ميتوانم بگويم اين اولين نمايشگاه مدرني بود كه بعد از انقلاب گذاشته شد
.»(۳)
مهدي حسيني در گفت و گويي كارهاي اين
نمايشگاه را اينگونه توصيف ميكند: «در نمايشگاه انستيتو گوته ـ كارها يك مقدار
تجربي بود و تقريباً يك گسست را نشان ميداد. اين گسست در ارتباط با كارهاي قبلي
ايشان بود و در ارتباط با تمام آن اعتقادات.وهم اينكه گسستي بود از نظر
نابساماني موجود، هم از لحاظ انقلاب و هم از جهت جنگ و به هر حال اين دوره كاري،
بحران را كاملاً براي ما آشكار ميكرد.»(4)
پنج سال بعد (1368) دومين نمايشگاه آثار خود را در گالري شيخ به نمايش درآورد
در این آثار،
بازگشتی فيگوراتيو به کارهای تجريدی - هندسی ۲۰ سال قبل داشت. در مجموعه آثار اين نمايشگاه تفاوت
بارزي نسبت به نمايشگاههاي قبلي او مشاهده ميشد. فرم و فضاي هنري و منطقي آثار
گذشته، جاي خود را به مجموعه آثاري بخشيده بودند كه هنرمند در آنها، ضمن استفاده
از رنگ (البته به شكل نسبتاً خاموش ) رفتار آزادتري نيز پيدا كرده و آثارش حال و
هوايي اكسپرسيو يافته بودند. اگر چه فرمهاي هندسي و آدمكهاي توتم وار هنوز حضور
داشتند، و اين آثار را با گذشته پيوند ميدادند ملكي در بروشور اين نمايشگاه
دربارهي كارهاي خود اينگونه مينويسد:
«آثار اين نمايشگاه بازگشتي فيگوراتيو به كارهاي تجريدي هندسي
هستند كه حدود ۲۰ سال پيش انجام دادهام. اغلب بينندگان اين كارها، آنها را
توتمهاي آفريقايي و با نقوش سرخپوستي و هندسي مقايسه ميكنند، كه من هرگز هنگام
كار به آنها نيانديشيدهام. ريشهي اين شباهتها را بايد در همان مقوله وجدان
جمعي جستجو كرد. اين نمادها، نمودار ترسهاي ما، رازها و رمزهاي ما و نمودار
اعتقادات، عواطف و عشقهاي ما هستند.»
ملکی بين سال های ۱۳۷0 (گالري گلستان) - ۱۳۷2 (گالري آريا )تحت تاثير نقاشی های کاملاً غريزی دختر چهار ساله اش حنا تصميم می گيرد فی
البداهه کار کند و اجازه بدهد تا ناخودآگاه در کارش منعکس شود. در اين مجموعه
جديد، ديگر از توتمهاي گذشته خبري نبود و نقاش بيهيچ كنترلي و با راحتي كامل
جريان پيشرفت كار را به احساسات و اتفاقات از پيش تعيين نشده سپرده است. رنگها و خطوط در فضاي با يكديگر
مرتبط ميشدند و بدهبستاني دائمي را صورت ميدادند. نقاش آزادانه و بي هيچ قيدي و
به طور كاملاً غريزي كارش را آغاز و به سرانجام رسانده بود:
"در اين نمايشگاه مقدار زيادي تحت
تاثير كارهاي حنا، دخترم بودم كه در آن زمان ۴-۳ ساله بود. حنا كه كار ميكرد هيچ وقت
دغدغه چيزي را نداشت و راحت كار ميكرد. رنگ و فرم و آدمكهاي خاص خودش را ميآورد
و من شديداً از كارهاي او متاثر بودم... من توي اين مرحله فكر كردم كه نقاش بايد
از هر دغدغه خاطري به دور باشد. نقاش وقتي شروع به كار ميكند نبايد دلواپسي اين
را داشته باشد كه كارش بد يا خوب شود. بايد كار كند و بگذارد كار خود به خود به
وجود بيايد و حالت فيالبداهه پيدا كند. من اعتقاد داشتم كه ما هميشه يك آدمي را
پشت سر خودمان قرار ميدهيم كه هميشه به ما ميگويد اين كار خوب است، اين كار را
بكن يا نكن. من در اين مرحله از كار به اين نتيجه رسيدم كه بايد اين آدم را از پشت
سرخودمان برداريم و خودمان را از دستش آزاد كنيم، و كاملاً راحت، بدون اينكه
دغدغه اين را داشته باشيم كه كارمان بد يا خوب شود، كار كنيم و بگذاريم تا تمام
غرايز ناخودآگاه ما در كارمان منعكس شود."(۵)
از سال ۱۳۷۴ به بعد شاهد تحول ديگري در روند
كارهاي او هستيم. ملكي در تجربههاي جديد خود به تدريج رنگ را كنار ميگذارد و به
خط رو ميآورد.
«آخرين تجربههايم از سال ۷۴ شروع شد، كه در قطعهاي حدود ۵۰×۳۵ يك سري طراحي را با راپيد انجام
دادم. هيچ وقت فكر نميكردم كه يك روزي با وسيلهاي اين قدر محافظهكارانه كه
كاربرد مهندسي و معماري داشت كار كنم. ولي شروع كردم و طرز كارم اينطوري بود كه
بدون اين كه به هيچ چيز فكر كنم خط ميكشيدم و خط دنياهايي را به من نشان ميداد و
شكلهايي به وجود ميآورد. گاهي آدم، گاهي حيوان و گاه نيز صرفاًيك فضاي آبستراكت
شكل مي گرفت.»(۶)
بدين ترتيب ملكي همهي چيزهايي كه
ممكن است ذهن آدم را درگير خود كند كنار گذاشت و سفيدي كاغذ و سياهي رنگ را وسيله
خود قرار داد تا فارغ از هر چيزي حتي تركيببندي كار كند و با «تخيلي آزاد» به
بيان ذهنيت رويا گونه خود بپردازد.(۷) طراحيهاي او پر از اجسام شناور هستند
. ماشينها، سنگها و يا موجوداتي فضايي، و در چشم انداز و برهوت و در زماني
نامعلوم. هزاران سال قبل و يا صدها سال آينده .در هر صورت گويي دنيا را مدتي بعد
از فاجعهاي عظيم شاهديم.
«به نظر من هنرمند شاخك هاي خيلي
تيزي دارد و اينقدر نسبت به دنياي اطراف خود حساس است كه ميتواند آينده را پيشبيني
كند. ما گاهي در خواب و رؤياهايمان آينده را پيش بيني ميكنم، براي من بارها
اتفاق افتاده يا لحظههايي كه يك چيزهايي و مكانهايي را ديدهام، مثل اينكه قبلاً
ديدمشان. حالا حس ششم است و يا چيز ديگري نميدانم. براي همين است كه هنرمند نسبت
به جامعه اش پيشرو است.»(۸)
---------------------------------------------------------------------------------------------
پينوشت
۱- نام نگارخانهاي كه با نمايش آثار
قندريز، مرتضي مميز، سيروس مالك، محمدرضا جودت، پيلارام، عربشاهي، صادق تبريزي،
رويين پاكباز، قباد شيوا، فرشيد مثقالي، محمود محلاتي و هادي هزارهاي در تهران
گشايش يافت (۱۹۶۴م ـ ۱۳۴۳ ش). بعداً به كوشش جودت و پاكباز، شكل يك كانون فرهنگي بهخود
گرفت، و به مدت سيزده سال در زمينههاي نمايش آثار نقاشي، گرافيك، عكاسي و مجسمه
سازي، معرفي و نقد آثار هنرمندان جوان، ترجمه و چاپ كتابهاي هنر و معماري، و
انتشار جنگهاي هنري فعاليتي مفيد و مؤثر كرد. در جريان فعاليت اين كانون،
هنرمندان ديگري چون احمد عالي، پروانه اعتمادي، سعيد شهلاپور، مير حسين موسوي،
فرشيد ملكي و گارنيك در هاكوپيان با آن همكاري داشتند. اين نگارخانه با عنوان
«تالار ايران» شروع به فعاليت كرد، ولي پس از مرگ قندريز(۱۳۴۴) و براي بزرگداشت او به اين نام خوانده
شد. «دايرهالمعارف هنر ـ رويين پاكباز)
۲ـ «بررسي زندگي و آثار آقاي فرشيد
ملكي». هدي روحيپور. استاد راهنما: معصومه مظفري. دانشگاه آزاد، ۱۳۷۹. صفحه ۵۱ ، اين پاياننامه شامل گفتگوي
مفصلي است كه با فرشيد ملكي و در خصوص دورههاي كاري وي صورت پذيرفته. همچنين
گفتگو با چند صاحبنظر، نقدهايي كه در خصوص كارهاي ملكي انجام شده و نيز نقدها و
ترجمههاي خود ملكي از جمله مطالب اين رساله است.
۳ـ پيشين، صفحه ۵۲
۴ـ پيشين صفحه ۱۳۳
۵ـ پيشين صفحه ۵۴
۶ـ پيشين صفحه ۸۰
۷ـ رجوع كنيد به «واقعيت اينگونه است،
شايد...»، حرفه هنرمند، شماره ۲، پاييز ۸۱، صفحه ۱۵۱. اين گفتگويي بسيار خواندني با فرشيد
ملكي است كه در آن به خصوص به بررسي كارهاي اخير او پرداخته ميشود.
۸ـ پيشين صفحه ۱۵۴
-------------------------------------------------------------------------------------------------
با دخل و تصرف برگرفته از سایت بی بی سی؛
و " موریزی نژاد، حسن؛ دو هفته نامه
تندیس؛ شماره سی و نه"
moarek.blogfa.com
http://www.tavoosonline.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر